پرش به محتوا

واقعیت درمانی یکی از جدیدترین تلاشهای درمانگران در راه توصیف انسان، تعیین قوانین رفتاری، و چگونگی نیل به رضایت، خوشبختی و موفقیت محسوب می شود. در این شیوه درمان، مواجه شدن با واقعیت، قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی درباره درست و نادرست بودن رفتار، و در نتیجه نیل به هویت توفیق مورد تأکید است. این نوع درمان را فقط در مورد اکثر رفتارهای غیر عادی به کار نمی بندند، بلکه در مورد تمام افراد عادی و مسائل مورد علاقه آنها و تدوین شیوه صحیح تعلیم و تربیت نیز از آن استفاده می کنند طبق این تعریف، واقعیت درمانی با دیگر مکاتب درمانی تفاوتهایی دارد. مثلا، در مقایسه با روانکاوی فروید، موارد تفاوت بدین شرحند:

 ١. واقعیت بیماری روانی: در روان درمانی کلاسيك به وجود بیماری روانی معتقدند و کسانی را که بدان مبتلا هستند، پس از تشخیص، طبقه بندی می کنند و اعتقاد بر آن است که درمان باید پس از تشخیص و بر اساس نوع بیماری انجام پذیرد. در حالی که در واقعیت درمانی، مفهوم بیماری روانی مورد استفاده قرار نمی گیرد، اختلالات روانی با رفتار غیر مسئولانه یکی است و درمانگر راه درمان را بدون توجه به علایم و طبقه خاص بیماری به شیوه خاص خود دنبال می کند؛ او بیمار را در جریان غير مسئولانه بودن و غیر واقعی بودن رفتارش قرار می دهد و راههایی به او می آموزد تا بتواند بدان وسیله نیازهای شخصیش را به بهترین وجه ممكن ارضا کند.

۲. تجسس و تفحص از سازنده در گذشته بیمار: در روان درمانی کلاسيك بر گذشته فرد و وقایع پیشین زندگی او تأکید می شود و عقیده بر آن است که اگر ریشه های روانی رفتار مشخص شوند و فرد به وضوح آنها را درک كند، قادر خواهد شد که رفتارش را تغییر دهد. در حالی که واقعیت درمانی، ضمن مخالفت با این تأكيد، گذشته را مردود می داند و بر زمان حال و آینده تأکید می کند.

٣. انتقال: در روان درمانی سنتی درمانگر پذیرای حالت انتقال است. به این معنی که اگر بیمار نگرشهای خود را نسبت به افراد مهم دیگر به درمانگر منتقل کند، درمانگر به همراه بیمار مشکلات گذشته را تخفیف می دهد و به او می آموزد که چگونه رفتار نامناسب گذشته مشکل آفرین بوده است. بیمار در سایه تعابیری که درمانگر از حالتهای انتقالی می کند، پس از کسب بصیرت لازم، نگرشهای قدیمی را رها می کند و راههای ارتباط بهتر با دیگران و حل مشکلات خویش را فرا می گیرد. در حالی که، در واقعیت درمانی درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله يك شخص واقعی وارد جریان درمان می شود، از تقویت انتقال حذر می کند و در صورت مشاهده وقوع هر نوع انتقال با توجه به واقعیت امر مسئله را حل و فصل می کند.

۴. اعتقاد به ناخوداگاهی: در روانکاوی سنتی امور ناخودآگاه از امور خود آگاه مهمترند پاره ای از مسائل فردزاده ی تسلط حوزه ی ناخودآگاه بر خودآگاه تصور می شود. روی این عمل، برای تغییر فرد کسب آگاهی و بصیرت نسبت به محتویات ذهن ناخود آگاه لازم است، که این امر از طریق تعبير رؤیا، تفسير موارد انتقالی و تداعی آزاد عملی می شود. در واقعیت درمانی، برعکس، به بیمار اجازه داده نمی شود تا از انگیزه های ناخودآگاه به منزله عذر و بهانه ای برای مشکل کنونیش استفاده کند. بیمار را وادار می کنند که درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند.

واقعیت درمانی-دکتر شقایق بازرگان

۵. تاکید بر تعبیر و تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی آن: در روان درمانی سنتی از قضاوتهای ارزشی خاص خودداری می شود و با موضوع درست یا نادرست بودن عملکرد بیمار سروکاری نیست. رفتار منحرف را ماحصل بیماری روانی می دانند و معتقدند که بیمار را اخلاقا نباید مسئول آن دانست، زیرا کاری در این زمینه از بیمار ساخته نبوده است. حال آنکه در واقعیت درمانی عکس این عقیده صادق است. بدین معنی که مشکل بیمار از ناتوانی او در فهم و کاربرد اصول اخلاقی و ارزشهای زندگی روزمره اش ناشی می شود. بیمار را با رفتارش مواجه می کنند و یادآور می شوند که او مسئول رفتارش است و تا خود مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد، تغییری هم صورت نخواهد گرفت.

۶. اهمیت بصیرت: در روان درمانی سنتی اعتقاد بر آن است که اگر بیمار به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد، خود به خود رفتارهای صحیح را می آموزد و جانشین می کند. بصیرت نسبت به امور گذشته، در این نوع درمان، از اهمیت خاصی برخوردار است. درمانگران سنتی روشهای بهتر عمل کردن را به بیمار نمی آموزند و طرحهایی برای آموزش مراجعان ندارند. در حالی که در واقعیت درمانی تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راههای صحیح تر رفتار به مراجع مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم دست یابد. انتظار از روان درمانی یا هدف مسئله اساسی در روان درمانی آن است که مراجع را از لذات اولیه و زودگذر خود منصرف کنیم و توجه او را به سوی لذات دراز مدت تر و منطقی تر، که با واقعیات سازگارند، سوق دهیم. درمان باید در قالب واقعیت به ارضای نیازهای اساسی بینجامد. دو نیاز اساسی فرد باید در جریان درمان ارضا شوند تا پس از آن مراجع بتواند ارضای آنها را به موارد وسیعتر زندگی خود تعمیم دهد. انتظار می رود که، در سایه تأمین این دو نیاز اساسی، فرد بتواند در سطح وسیع تری و در چارچوب واقعیات، رفتار مسئولانه ای در پیش گیرد و هویت موفقی به دست آورد و این خود نشانه سلامت روانی است.

فرایند درمان هدف واقعیت درمانی پرورش قبول مسئولیت در فرد و ایجاد هویتی موفق است. بنابر این، درمانگر باید در اولین مرحله رفتاری را که در صدد اصلاح آن خواهد بود، شناسایی کند و تمام توجهات خود و مراجع را بدان معطوف دارد؛ به گذشته او توجه نکند و هیچ گونه عذر و بهانه ای را برای رد مسئولیت نپذیرد و همین طور از پذیرش هرگونه حالت انتقال بر حذر باشد. تشخیص همان رفتار غیر مسئولانه است و هیچ گونه تشخیص خاصی در نظر نخواهد بود. در واقعیت درمانی تلاش می شود که فرد اهداف کوتاه مدت و درازمدت زندگی خود را بشناسد و با صراحت آنها را تعریف و توصیف کند. در جریان واقعیت درمانی از فرد خواسته می شود که کلیه راههای احتمالی را، بدون اظهار نظر و قضاوت، فقط روی کاغذ یادداشت کند. سپس مراجع و درمانگر به اظهار نظر و قضاوت درباره راه و روشهای ارائه شده می پردازند و هر يك را از جهات متعدد مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می دهند و در نتیجه، مراجع می تواند از بین آنها راه و روشهایی را که به نتایج مطلوبتری خواهند انجامید، انتخاب کند.

مطالب مرتبط با نوشته

اشتراک گذاری

avatar

درباره دکتر شقایق بازرگان

روانشناس و روان درمان گر

کارشناس ارشد روانشناسی

دکترای تخصصی روانشناسی

عضو سازمان نظام روانشناسی

عضو انجمن روانشناسی ایران

مدرس دانشگاه

ارتباط با دکتـر

درباره دکتر شقایق بازرگان

روانشناس و روان درمان گر

کارشناس ارشد روانشناسی

دکترای تخصصی روانشناسی

عضو سازمان نظام روانشناسی

عضو انجمن روانشناسی ایران

مدرس دانشگاه

ارتباط با دکتـر